دوازده ماهگی
الینا گلی مامان دوازدهمین ماه زندگیش رو پشت سر گذاشت الهی من قربون تو گل دختر برم که روز به
روز داری بزرگتر و خانم تر میشی از کارات برات بگم که روز به روز شیرینتر میشی .اول از همه 14ماه آذر
بود که متوجه شدم اخر لثه پایینی ات یه دونه سفید زده بیرون که بعد دو روز دیدم یه دندون آسیاب
خوشگل اونجا در اومده خیلی لثه پایینت بامزه شده بود و لبخندت نانازتر از قبل شده بود. و19 آذرماه
شما اولین قدمایه زندگیتو به تنهایی برداشتی گلم از خدا می خوام تا همیشه پشت و پناهت باشه و
کمکت
کنه تا بتونی یکی یکی قدمایه زندگیتو برداری .روز بعد دوقدم وبعد سه قدم کم کم در عرض یک هفته به
10قدم رسید هر چند هنوزم تنبلی می کردی بیشتر چهار دست و پا میرفتی . هر جا یه نی نی میدیدی
میرفتی بوسش میکردی و می خواستی بغلش کنی خیلی حس مادرانه داشتی با یه حس مهربونی
خاصی همه رو بوس می کردی به خصوص بابایی رو خودتو حسابی براش لوس می کردی می رفتی بالا
سرش می بوسیدی برمی گشتی دوباره میرفتی بوسش میکردی یه ده باری این کارو تکرار میکردی .
وقتی بهت می گفتم بابا رو صدا کن همچین با صدایه بلند میگفتی بابا . وقتی می گفتم پیشی منو
نخورانگشتات رو رویه زمین راه میبردی و میومدی منو بخوری و دیگه اینکه یاد گرفته بودی سینه بزنی البته
شب اول که هیت رفته بودیم شما شروع کردی به رقصیدن اما بعد دیگه سینه زدن رو یاد گرفتی .در ضمن
هر کاری که من انجام میدادم شما هم بلافاصله انجام میدادی وهمینطور هر حرفیو که ما می گفتیم دلت
می خواست تکرار کنی مثلا یه شب عمه گفت آبگرمکن شما هم تکرار کردی وقتی آبجی کیانا ورزش
میکرد شما هم تقلید می کردی در ضمن هر وقت بهت میگفتم گریه کن دستت رو می آوردی جلویه
صورتت و صدایه گریه کردن از خودت در می آوردی از تلفن صحبت کردنت هم که هر چی بگم کم گفتم هر
جا گوشی میدیدی بر می داشتی ومیذاشتی بغل گوشتو می گفتی عله
حالا بذار عکساتم برات بذارم
اینجا شنل آبجی رو پوشیدی وکلی خوشت اومده بود ازش
اینجا به یاد دوران نوزادی قنداق کردمت که شما هم همچین تو نقشت غرق شده بودی
اینم الینا در حال مسواک زدن
الینا در حال قهوه خوردن
اینجا مسواکتو انداختی پشت سرت وداری میگی هاپو خورد