دو ماهگی
تو این ماه من وشما به اتفاق ابجی کیانا رفتیم چابهار این اولین سفر هوایی شما بود خدارو شکر تو هواپیما دختر خیلی ارومی بود بابایی هم فرداش اومد .تو فرودگاه وقتی داشتن شما رو بازدید بدنی میکردن چنان به اون خانمه نگاه میکردی که اون بازدیدو بی خیال شده بود وهمش با شما بازی می کرد .خلاصه یه سفر 5روزه خیلی خوب بود وحسابی خوش گذشت اونجا چند تا لباس خیلی خشگل برات خریدم البته عکسشو گرفتم که برات بذارم ولی متاسفانه ابجی کیانا همه عکسا رو پاک کرده و من مجبورم مجددا اون عکسا رو بگیرم .
شما وقتی ایستاده نگهت میداشتم شروع میکردی به قدم بر داشتن خیلی ناز قدم میزدی .در ضمن تو همین ماه وقتی برات بشکن میزدیم شما هم دستاتو میاوردی بالا و شروع می کردی انگشتاتو بهم میزدی انگار میخواستی بشکن بزنی .
مامان قربونت بره خیلی باهوش بودی همه چیز و باکنجکاوی زیاد نگاه میکردی وقتی تو محیط جدید میرفتیم یا وقتی یه شخص جدید میدی باتعجب نگاه میکردی .مامانی هم برات کتاب گرفته بود که خیلی با علاقه نگاه میکردی .