ده ماهگی
سلام به گل دختر مامان
عزیزدلم حالا شما 9ماه از زندگیتونو پشت سر گذاشتید و وارد ده ماهگی شدید
الهی من فدایه تو دختر شیطون وشیرین بشم عزیز دلم تو این ماه شما ناز کردن یاد گرفته بودی بوسیدن
یاد گرفتی .اتل متل توتوله یاد گرفتی یعنی وقتی من شعرشو می خوندم شما با دستت میزدی رو پات
یکی رو پا چپ یکی راست یکی هم به زمین .هر وقت متکا میدیدی سرتو میذاشتی روش هر وقتم بهت
می گفتم الینا لالا شو سرتو میذاشتی رو زمین یا هر چیزی که کنارت بود .بابا که می خوابید خودتو لوس
می کردی و سرتو میذاشتی رو شکمش .از خونه که می خواستیم بریم بیرون شروع میکردی به بای بای
کردن حالا چه کسی تو خونه بود چه نبود یه وقتایی هم میرفتی دم در و با من بای بای میکردی یعنی بیا
بریم بیرون.حسابی ددری بودی .از پله ها مثل جت میرفتی بالا تا میدیدی من میام سرعتت رو بیشتر می
کردی وقتی در حال چهار دست و پا بودی و من میگفتم بگیریمش همچین تند فرار میکردی که دیگه جلوتم
نگاه نمی کردی واسه خودت اهنگ می خوندی اهنگتم اینطوری بود((آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآا آ
آآآآآآآآآآآآآآآآااا آ)) همین ریتمو هی ادامه میدادی هر چی من می گفتم تکرار میکردی البته کلمه هایی که
می گفتم یعنی من میگفتم دد شما هم می گفتی .میگفتم بب شما هم تکرار می کردی .خلاصه شده
بودی یه عروسک شیرین وشیطون خودتو واسه همه لوس می کردی و دیگه مثل قبلا غریبه رو میدیدی
گریه نمی کردی فقط بهش نگاه میکردی رقصیدنتم که دیگه نگو وقتی میرفتی رو سرامیک شروع میکردی
به پاک کردنش اخه یه بار من داشتم سرامیکا رو تمیز میکردم دیگه شما حفظ کردی .آشغال اگه رو زمین
بود شروع میکردی به پاک کردن با دستت که الهی من قربون اون پاک کردنت بشم اخه بیشتر پخششون
میکردی .اگه به چیزی که نباید دست میزدی می خواستی دست بزنی و من هواسم نبود خودت شروع
می کردی به دعوا کردن با من بعدش من تازه می فهمیدم چه خبره حالا بماند که اگه من باهات دعوا
میکردم و می گفتم دست نزن همچین باهام دعوا می کردی .یه وقتایی هم که صدامو یکمی سرت بلند
میکردم لباتو همچین به هم می پی چوندی و بهم می خندیدی که من می مردم از خنده .اینا کارایی بود
که شما در ده ماهگیتون انجام میدادید . دوتا دندون دیگه هم بالا در آوردی و شدی 6دندونی
اینم عکسایه ده ماهگی
اینجا من بهت اخم کردم و شما داری منو ضایع می کنی
اینجا داری با من دعوا میکنی که چرا بهت گفتم به کیک دست نزن