سه ماهگی
پایان ماه دوم شما یه واکسن داشتید که خیلی اذیت شدی .الهی من بمیرم برات یه ریز گریه میکردی تا ساعت 10شب فط تو بغلم بودی و تا پاهات تکون میخورد جیغت میرفت هوا .چه روزه سختی بود امان از دست این واکسنا . بلاخره ساعت 10به بعد اروم شدی و یکمی بازی می کردی ولی بس گریه کرده بودی همش هق هق میکردی .به هر حال شما اینطوری وارد سومین ماه عمرت شدی .تو این ماه وقتی من دستامو میاوردم جلویه صورتتو یک دو سه میکردم شما هم دقیقا به همین حالت انگشتاتو میاوردی بالا و یک دو سه میکردی .
وقتی باهات حرف میزدیم شما هم حسابی جواب میدادی ماشالات باشه خیلی پر حرف بودی .این ماه دکتر بهم یه شیر خشک جدید توصیه کرد که از وقتی از اون شیر بهت دادم خداروشکر دیکه دل درد نداشتی و شدی یه دختر خوب شیرین .عید برا اولین بار با ماشین رفتیم به مسافرت البته زیاد تو راه نبودیم ولی شما تو ماشین خیلی گریه میکردی فکر کنم گوشت درد میگرفت .قرار بود واسه عید بریم بندر عباس ولی واسه اینکه دیدیم شما تو ماشین گریه میکنی نرفتیم گذاشتیم شما بزرگتر بشی بعد .6فروردین سه ماهگی شما تموم شد وارد چهار ماهگی شدی عزیزم