سه ماهگی
پایان ماه دوم شما یه واکسن داشتید که خیلی اذیت شدی .الهی من بمیرم برات یه ریز گریه میکردی تا ساعت 10شب فط تو بغلم بودی و تا پاهات تکون میخورد جیغت میرفت هوا .چه روزه سختی بود امان از دست این واکسنا . بلاخره ساعت 10به بعد اروم شدی و یکمی بازی می کردی ولی بس گریه کرده بودی همش هق هق میکردی .به هر حال شما اینطوری وارد سومین ماه عمرت شدی .تو این ماه وقتی من دستامو میاوردم جلویه صورتتو یک دو سه میکردم شما هم دقیقا به همین حالت انگشتاتو میاوردی بالا و یک دو سه میکردی . وقتی باهات حرف میزدیم شما هم حسابی جواب میدادی ماشالات باشه خیلی پر حرف بودی .این ماه دکتر بهم یه شیر خشک جدید توصیه کرد که از وقتی از اون شیر بهت دادم خداروشکر دیکه دل درد ...
نویسنده :
مامانی
16:14